کِرْت وانهگت Kurt Vonnegut از نویسندگان شهیر آمریکایی است. آثار او غالباً ترکیبی از طنزی سیاه و مایههای علمیتخیلی است که از میان آنها گهوارهٔ گربه (۱۹۶۳)، سلاخخانهٔ شمارهٔ پنج (۱۹۶۹) و صبحانهٔ قهرمانان (۱۹۷۳) بیشتر ستایش شدهاند. در این متن قصد دارم نکات جالب زندگی وانهگت را مرور و در ادامه هشت فرمان نویسندگی وی را برایتان بازگو کنم، با من همراه باشید.
زندگی کرت وانهگت
کرت وانهگت در شهر ایندیاناپولیس در ایالت ایندیانا به دنیا آمد. پس از آن که در رشتهٔ زیستشیمی از دانشگاه کورنل فارغالتحصیل شد، در ارتش نامنویسی کرد و برای نبرد در جنگ جهانی دوم به اروپا اعزام شد.
در دوران خدمت نظامیاش مهندسی مکانیک خواند و در سال ۱۹۴۴ مادرش خودکشی کرد. او در سال ۱۹۴۴ در جنگ جهانی دوم به دست نیروهای آلمان اسیر و در درسدن حبس شد و همان جا شاهد بمباران عظیم شهر درسدن در سال ۱۹۴۵ به دست متفقین بود که تمام شهر را نابود کردند و ونه گات از معدود بازماندگان این بمباران بود.
او بعدها این تجربه را در کتاب سلاخ خانه شماره ۵ به داستان کشید. در سال ۱۹۴۵ آزاد شد و به امریکا برگشت و نشان قلب ارغوانی دریافت کرد.
بعد از جنگ به دانشگاه شیکاگو رفت و در رشتهی انسان شناسی تحصیل کرد و همزمان خبرنگار جنایی شد. سپس به نیویورک رفت و مسئول روابط عمومی شرکت جنرال الکتریک شد.
در سال ۱۹۷۱ دانشگاه شیکاگو رمان او گهواره گربه را به عنوان رسالهی انسان شناسیاش پذیرفت و به او فوق لیسانس داد.
پس از پایان جنگ و بازگشت به ایالات متحدهٔ آمریکا، در دانشگاه شیکاگو، ایلینوی به تحصیل مردمشناسی پرداخت. پایاننامهی کارشناسی ارشد او در این دانشگاه مردود اعلام شد، اما خودش این پایاننامه را بهترین دستاوردش برای فرهنگش میداند.
سپس به عنوان تبلیغاتچی برای شرکت جنرال الکتریک مشغول به کار شد، تا سال ۱۹۵۱ که با نهایی شدن انتشار اولین کتابش، پیانوی خودنواز، این کار را ترک کرد و تماموقت مشغول نویسندگی شد.
کرت وانهگت در روز ۱۱ آوریل ۲۰۰۷ در سن هشتاد و چهار سالگی در منزل شخصی خود درگذشت. علت مرگ وی صدمه مغزی ناشی از سقوط اعلام شد.
“احتمالا توصیههای من حاصل تجارب زندگی پرپیچ و خم خودم است ولی اثرات مفید کرم ضدآفتاب توسط دانشمندان اثبات شده است. پس کرم ضدآفتاب بمالید.”
در ادامه به هشت فرمان نویسندگی که توسط وانهگت تالیف شده میپردازیم، راستش را بخواهید دانستن این عناوین برای هر نویسندهای خالی از لطف نیست.
هشت فرمان نویسندگی
۱- با فراغ بال بنویسید. کسی که به بانک بدهکار است و یا توی جیبش شپش قاب میاندازد امروز نویسنده خوبی نخواهد شد. لااقل در دوران حیاتش کسی او را جدی نمیگیرد. پس سعی کنید در دنیای سرمایه داری حداقل خرج خورد و خوراک خود را تامین کنید و بعد نویسنده شود.
۲- اوائل کار با قلم و کاغذ بنویسید. اشکالی ندارد. میدانم خیلیها دوست دارند با استفاده از یک ماشین تحریر -استایل- ژست نویسندگی بگیرید. شاید خودتان بپسندید اما مخ دیگران را سفره میکنید. بهتر است زمانی از ماشین تحریر استفاده کنید که یاد گرفتید با چه کلمات. جملات و تکنیکهایی احساسات مورد نظرتان را در داستان پیاده سازی کنید.
وانهگات در چند فیلم که بر اساس آثار او ساخته شده بود، بازی کرد. در فیلم صبحانه قهرمانان و شب مادر بازی کرد. به جز این فیلم، سلاخخانه شماره پنج هم بر اساس آثار او ساخته شده است. او در فیلم صبحانه قهرمانان نقش کسی را بازی کرد که قرار بود خودش باشد. در صحنهای از این فیلم، یکی از بازیگرها به ونهگات میگوید: «اینها چیه که مینویسی؟! ونهگات اینجوری نمینویسه!»
۳- پای غریبهها را تنها زمانی به داستان باز کنید که مخاطب غافلگیر شود نه اینکه احساس کند سرکار گذاشته شده.
۴- به وجود و نقش همه کاراکترهای داستان فکر کنید حتی به کسی که تنها یک لیوان آب برای قهرمان میآورد. به این فکر کنید که چرا قهرمان خودش نرفته آب بخورد. چرا آن کاراکتر سیاهی لشکر باید برایش یک لیوان آب بیاورد.
۵- برای پایانبندی داستانتان بدجنس باشید و به سراغ نامحتملترین گزینهها بروید.
دیوانگی و رفتارهای غیرطبیعی به نوعی در خانواده وانهگات ارثی است. به غیر از خودش که در بیشتر کتابهایش و سخنرانیهایش و مقالاتش هم اثری از دیوانگی در آنها دیده میشود، اصلا کتاب سلاخخانه شماره پنج در مورد یک شخصیت اسکیزوفرنیک است.
در بقیه خانواده هم علائم مشابهی وجود دارد؛ پسر ونهگات، مارک ونهگات کتابی نوشته است با نام «تجربه عدن، خاطرات دیوانگی» که در مورد تجربه مشکلات روانی خود و بهبودی از آنها نوشته است.
۶- مثل یک آدم سادیستیک و روانی دائم سعی کنید به بدترین و افتضاحترین حالتی که خواننده ممکن است از شخصیت شما برداشت کند بیندیشید و فکری برایش بکنید.
۷- شخصیتها را یکی یکی خلق کنید. با اینکار شما مجبور میشوید جهان را از دریچه ذهن یک شخص بفهمید و به درک درستی از او و شرایطش دست یابید
۸- به خوانندگان خود اطلاعات لازمه و ممکن را بدهید. به جهنم که با اینکار نمیتوانید حالت تعلیق و گره افکنی ایجاد کنید. این بی عرضگی خودتان است. داستان باید خودش به پایان برسد شما در مسیر حرکت داستان فضولی نکنید. اطلاعات لازم به مخاطب را بدهید – این دوبار- تا مخاطب بتواند گزینههای مختلف داستان را در ذهنش تحلیل و بررسی کند. حتی اگر اینکار مثل خوراندن سوسک به مخاطب باشد.
وانهگات برخلاف خیلی از نویسندهها از ماشین تایپ استفاده نمیکرد و با خودکار و کاغذ مینوشت. هر روز هم وقت زیادی تلف میکرد تا کاغذ بخرد. او با اینترنت هم میانه خوبی نداشت و سایت رسمیاش را دیگران بهروز میکردند. ونهگات میگفت: «اصلا از این چیز به اصطلاح اینترنت سر در نمیآورم».
بیشتر بخوانید: اصل سادگی KISS در تولید محتوا